از سندروم «رياست» تا اپيدمي «حسادت»

ساخت وبلاگ
انتشار در۳۱ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱:۴۷ ق.ظ سرویس:مطلب شما بدون دیدگاه 32 بازدید

از سندروم «رياست» تا اپيدمي «حسادت»

به بهانه ساماندهي پارك «بيرم» توسط افراد بامسوليت بي مسؤليت!

آفتاب لارستان: متن پيش رو را آقاي سيد محمد زندوي به بهانه تحسين افرادي بي نام و نشان در بيرم نوشته كه داوطلبانه مشغول بازسازي و بهسازي «پارك» اين شهر هستند. اين نوشته البته مقدمه اي خواندني و قابل شمول به تمامي جوامع دارد كه خواندن آن خالي از لطف نيست.

***

zandavi-mohammadسيد محمد زندوي/ بيرم: سالها پيش در اواخر دهه هفتاد در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه آزاد تهران استادي داشتيم كه در درسي تحت عنوان «حقوق بشر» با مثالي طنزگونه با مقايسه اتومبيل «رز رايس» خارجي و پيكان وطني بر تقدم «كيفيت» بر «كميت» سخن مي گفت و يكي از رموز پيشرفت جوامع در حال توسعه را اهتمام به نخبگان و توجه به انديشه هاي راهبردي آنها مي دانست.

استاد معتقد بود: همانطور كه براي نجات يك خانواده وجود يك فرد كفايت مي كند؛ براي اعتبار يك قوم نيز همان يك فرد كافي است و مي تواند خانداني را خوشنام نمايد. او با نام بردن از افرادي چون «گاندي» و «ماندلا» دايره بحثش را از خانواده و قوم، به شهر و كشور گسترش مي داد و نتيجه مي گرفت كه اين تك افراد با كيفيت هستند كه مي توانند جامعه اي را نجات دهند و با عملكردشان مسير تاريخ را تغيير دهند و به ملتهايشان هويت و اعتباري ديگر بخشند.

او مي گفت: هميشه در ميان افراد جامعه اشخاصي هستند كه داراي رنگ و بو و ويژگيهاي خاصي هستند كه فكر راه دارند و مي توانند با تكيه بر استعدادهايشان گره هاي فروبسته اجتماعي را با دندان عقل بگشايند و منشأ حركتهاي اجتماعي گردند. پيشگامي اين افراد نه يك «مطالبه عمومي» بلكه يك «نياز اجتماعي» است كه بايد آنها را كشف و توسط مردم و مصلحان اجتماعي حمايت شوند.

استاد معتقد بود در اين آشفته بازار رقابتهاي پيدا و پنهان اجتماعي مهمترين چيزي كه اين افراد را تهديد مي كند بيماري «نخبه كشي» است كه در غالب جوامع سنتي و عقب مانده بصورت اپيديمي مسري دامنگير بسياري شده است.

او منشا بيشتر اين واكنشهاي بيمارگونه را؛ «تضاد منافع»، «توهم توانايي»، «حس قدرت طلبي افراد غالبا ضعيف»، و بعضا عوامل رواني و «حسادتهاي فردي» مي دانست.

او ظريفانه يكي از مهمترين عوامل رواني تعارض هاي اجتماعي را «مشتبه شدن توانايي هاي دروني افراد با واقعيتهاي بيروني» و لاجرم در غلتيدن اين افراد به تناقض گويي و دوگانگي در گفتار و رفتار مي دانست.

او براي اثبات ادعاي خود با آوردن شواهدي از اتفاقات تاريخي كشورمان ناكامي افرادي چون قائم مقام، مصدق و اميركبير را در رقابتهاي توآم با حسادت بازيگران عصر قاجار و پهلوي مي دانست؛ بطوريكه همين رقابتهاي مخرب باعث مي گردد تا افرادي نظير اميركبير و مصدق در آستانه تحول و حضوري قوي و تاثيرگذار در آينده ايران، قرباني بازيهاي سياسي و اميال نفساني عده اي قرار گيرند.

در اين ميان اما استاد براي مقابله با اين بيماري اجتماعي راه حل هايي نيز ارائه مي داد. او مي گفت: نخبگان هر جامعه اي به دليل تفاوت در منش فكري و روش رفتاري لاجرم در محيط خودشان بر بلنداي شهرت صعود مي كنند و قشرهاي پايين دستي را به تماشاي خود واميدارند؛ و از همين جا نيز در معرض قضاوتها و هجمه ها و واكنشهاي درست يا غلط طبقات مختلف جامعه قرار مي گيرند؛ لذا اگر جامعه اي بخواهد از وجود اين اشخاص بهره مند گردد ناگزير بايد افكارعمومي و فضاي اجتماعي جامعه را به گونه اي طراحي و آماده كنند تا افراد ضعيف با تحليلهاي ساده و عوامانه را وادار يا تشويق به كناره گيري به نفع افراد قويتر با طرح هاي دقيقتر و عقلاني تر نمايند.

نكته ديگري كه استاد مكررأ بر آن تاكيد مي نمود اين بود كه چون جوامع بشري اكثرا متشكل از آدميان متوسطي است كه دائما در تضاد منافع فردي و فكري به سر مي برند؛ پس براي جلوگيري از تنش هاي اجتماعي، چاره اي جز اين نيست كه با محوريت دادن به «عقل جمعي» و پرهيز از خودپسندي بر اختلافات نظري و درگيريهاي اجتماعي فائق آمد و حتي آنرا به فرصتي براي پيشبرد اهداف جامعه استفاده كرد.

و بلاخره استاد در پايان با برشمردن خطرات «رياست طلبي» و «حسادت جويي» در جامعه راه مقابله با حسادت را «نهادينه كردن فرهنگ مدارا» و «تغيير نگاه اجتماعي افراد» و راه مبارزه با رياست طلبي را تاكيد بر «مفيد بودن» به جاي «مهم بودن» افراد در زندگي اجتماعي مي دانست.

***

و نكته آخر اينكه هدفم از واگويي روايت واقعي كه از كلاس درس استادم دكتر «صادق زيباكلام» بيان كردم يادآوري اين نكته بود كه قريب به اتفاق بچه هايي كه در پارك بيرم فعاليت مي كنند نه «مسوليت» دارند و نه طالب مسئوليتند؛ كما اينكه كسي بيشتر حاميان مالي آنها در بيرم و شهرهاي مختلف كه به حمايت از آنها برخاسته اند را نيز نمي شناسند و خود نيز طالب شناخته شدن نيستند؛ نه مطرح هستند و نه نياز به طرح خودشان دارند كه اگر هم اينگونه شود در اين ميدان پرمشقت نام و ناني عايدشان نخواهد شد.

پس حالا كه اينگونه است اخلاق و انصاف حكم مي كند كه اين تجربه شيرين «باهم بودن» و «براي هم بودن» را به «سندروم رياست» نيالاييم و به تيغ «حسادت» نرانيم و با همراهي نمودن اين حركت زيبا و اصيل مردمي

فرزندانمان را مراقبت و آينده گانمان را حمايت كنيم.


لارستان...
ما را در سایت لارستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی lari بازدید : 223 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 5:48