در كارهايم هويتِ ملي را بي هيچ نشانه مستقيمي حفظ كرده ام/ معنويت و ماركتينگ هنر هردو مهم هستند

ساخت وبلاگ
انتشار در۱۶ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۸:۰۹ ب.ظ سرویس:عناوین اصلی بدون دیدگاه 4 بازدید

Hartoonianگفتگو با «واهیک هارطونیان» به مناسبت هفته طراحی با رویکرد طراحی معاصر

در كارهايم هويتِ ملي را بي هيچ نشانه مستقيمي حفظ كرده ام/ معنويت و ماركتينگ هنر هردو مهم هستند 

 مرضیه شمس/ آفتاب لارستان: ««همنشینی ساده»، روایتی است دیگرباره از داستان بشر به قلم «واهیک هارطونیان». شخصیت های داستان اما گویی سر تغییر ندارند. انسان، اسطوره و سمبل سه شخصیت محبوب «هارطونیان»، این بار نیز با لحنی استعاری و صد البته در فضایی سیاه سفید (بخوانید: سیاه یا سفید بی هیچ خاکستری) به هم تنیده اند تا باز، داستان بشر را به روایت بنشینند.»

این بخشی از یادداشتی است به قلم علی میربیگی در معرفی نمایشگاه طراحی معاصر هارطونیان با عنوان «همنشینی ساده». در سمت چپ نگارخانه چند اثر در قالب نقاشی با تکنیک راپید و خودکار بر روی دیوار است. نخستین چیزی که در مجموع جلب توجه می کند، تکنیک خاص و محتوای مشترک آنهاست که نوعی تلخی و درد را القا می کند. گویی هنرمند می خواهد با خلق این آثار و تکرار مضامین، مخاطب را وادار کند جدا از روزمرگی های دنیای معاصر که در بستر آلودگی و سردرگمی گره خورده اند، در جستجوی خویشتن به وحدتی نامتناهی دست یابد.

واهیک هارطونیان، نقاش ارمنی تبار و متولد ۱۳۴۳ در ایران است که نقاشی و طراحی را از سال ۱۳۶۶ نزد استاد هانیبال الخاص آغاز کرده است و موفق به برگزاری چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی و همچنین کارگاه های آموزشی بوده است. هارطونیان، بعد از سه روز از حضورش در لار حالا در میان گپ زدن های صمیمانه اش، با رویی گشاده پذیرای گفتگو می شود.

***

شما در یک دوره ای نگاهتان را تغییر دادید. از مضامین ارمنی به ویژگی های صریحتر و انتقادی تر در کنار نوعی تلخی و گزندگی رسیدید و مفهوم پیچیده تری از بشر را می بینیم. این تغییر چه دلیلی داشته؟

من در کارهای جدیدم دوست داشتم که مخاطب را محدود کنم، اما در محتوا به استعاره وسیعتری می رسیم. سمبل هایی که به کار می برم مانند مار، دایره، گرگ، پای مسیح و… سبل های مشخصی هستند. ولی وقتی در کنار هم چیده می شوند، به مفهوم بزرگتری می رسند که شاید تمام آن سمبل ها را زیرسوال ببرد.

 پس با این توضیحات آثار شما بر پایه مفهوم استوار است. ولی این مفاهیم نشأت گرفته از چه عناصری است و چه چیزی باعث شده به آن وفادار بمانید؟

ببینید هر آرتیست پنجره ای دارد که با آن جهانش را می بیند. این پنجره، اطلاعات، زندگی، جغرافیا و تمام عناصر آرتیست را دربر می گیرد که هرقدر فعالیت و آگاهی او بیشتر باشد، جهانش وسیعتر می شود. از طرفی همه ما یک جهانبینی و هستی شناسی منحصر به فرد داریم و هر هنرمند اگر بتواند اشیا و موضوعات بی ربط را از لحاظ فرم کنار هم بچیند، در محتوا به یک وحدت می رسند. اما اجرای آن برای همه ممکن نیست، اگر آن شی از خود هنرمند نشأت نگیرد، ارتباطی برقرار نمی کند. پس ما از دریچه این جهان بینی، فرم ها و شکل ها به یک زبان می رسیم و وقتی مخاطب آثار من را می بیند، اگر سمبل ها و نماد های ما مشترک باشد با وجود یک جغرافیای خاص، باز هم قابل لمس است و به اصطلاح اگر هنرمند با کارش سنخیت داشته باشد، مخاطب خود به خود همذات پنداری می کند.

این جغرافیای خاصی که گفتید، دیدگاه جهانشمول هنرمند را محدود نمی کند؟

خیر. الان در دنیای هنر معاصر جغرافیا دخیل است. ولی متاسفانه در این مورد خلط مبحث شده است. وقتی که مردم ما در ایران شنیدند که نگاهی به گذشته در دنیا وجود دارد و در واقع پست مدرن به وجود آمده، در سبک تعبیه شده معماری هم تغییراتی به وجود آمد و باعث شد اشیا به همان فرم در نقاشی ها قرار بگیرد. این همان وصله ناجوری بود که در نگاه ما رخنه کرد، درحالیکه من در کارهایم هویت ملی را حفظ کرده ام، اما هیچ نشانه مستقیمی پیدا نمی کنید. بیشتر کارهای طولی من مینیاتوری است. ولی از عناصری که در مینیاتور وجود دارد، استفاده نمی کنم. فقط مفهوم ها را به شکلی دیگر ارائه می دهم. هر هنرمند یک سری وابستگی هایی با محیط خود دارد که جداشدنی نیست. ولی باید شکل آزاد پیدا کند، در غیر این صورت هر هنرمندی یک پیشفرض تعیین شده از قبل دارد که مانند سدی روبروی اوست و نمی تواند از آن گذر کند.

به عبارتی تغییر در هنر یکی از گام های بزرگ و اولیه برای هنرمند است.

تغییر برای هنرمند از مولفه های زیادی سرچشمه گرفته، مثل مولفه های اجتماعی و روانشناسی که گسستگی از آنها در بعضی مواقع نزاع و خوددرگیری ایجاد می کند. این کشمکش های ذهنی چگونه قابل حل است؟

ببینید، هنرمندی که می خواهد هنر معاصری را خلق کند، باید هویت خود را تعیین کند. این منی که می کشد دقیقا چه هویتی دارد؟ آیا هویت فوکویی است، نیچه است، افلاطونی است… تعاریف متفاوتی برای هرکدام داریم. ما هر آنطور که زندگی می کنیم، نقاشی کنیم و در واقع دارای هویت هستیم. کسی که از فرهنگی دیگر کار من را ببیند، طبیعتا داستان و شخصیت ها را نمی فهمد. ولی تلخی و درد را که مفهوم مشترکی دارد، درک می کند. ما وظیفه مان القای آن درد است نه داستان.

بحثی که به نظرم در ایران هنوز به طور جدی دنبال نشده، اقتصاد هنر و فروش آثار به همراه رعایت حقوق کپی رایت است.  در عصرحاضر، با آثاری سر و کار داریم که به راحتی در دسترس همگان است و در واقع آن هاله هنری و منحصر به فرد بودنش از بین رفته و در حوزه های عمومی قابل رویت است. گریز از این مسئله با حفظ اصالت اثر چگونه ممکن است؟

در دنیای معاصر امروزی صرفا آگاه بودن از زبان نقاشی کافی نیست، برای زنده نگهداشتن آثار باید تفکر اقتصادی داشت. ولی اصل قضیه این است که حرفه ای گری بخشی از هنر معاصر است. کماکان که در واحدهای دانشگاهی خارج از کشور با همین عنوان تدریس می شود. اینکه شما چگونه آثارتان را ارائه دهید، از آن دفاع کنید و آن را بفروشید. من این بحث را در کلاس هایم مطرح می کنم. و در جواب حفظ اصالت آثار، ما بحثی داریم با عنوان آپاراتوس هنر که برای هنرمند دو ارزش در نظر گرفته شده. یکی از آنها حفظ تجربه و معنویات هنری است و دیگری که امروزه با آن مواجه هستیم مارکتینگ هنری است. با این وصف، نقاشی هم به موضوع و محتوا نیاز دارد و هم به فرم و باید بین این دو بالانس ایجاد کرد.


لارستان...
ما را در سایت لارستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی lari بازدید : 272 تاريخ : يکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت: 23:48