گاف های مطبوعاتی!

ساخت وبلاگ
انتشار در۱۷ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱:۳۸ ق.ظ سرویس:مطلب شما بدون دیدگاه 4 بازدید

گاف های مطبوعاتی!

به مناسبت گرامی داشت روز خبرنگار

haloorashedراشد انصاری: شغل روزنامه نگاری هم مانند اکثر مشاغل شیرینی ها و تلخی های خاص خودش را دارد. با تلخ هایش کاری ندارم، (هرچند زیاد باشد) اما یکی از شیرینی های کار روزنامه نگاری خاطرات آن است و صد البته خاطرات هم می تواند تلخ باشد که باید عرض کنم باز هم با تلخ هایش کاری ندارم.

از آن جایی که بنده از اوایل دهه ی هفتاد خورشیدی وارد عرصه ی مطبوعات شدم و قابل ذکر است که صاحب این قلم شاید عکس بیشتر اصحاب رسانه استان ابتدا از مطبوعات کثیر الانتشار و به اصطلاح کشوری کارش را به عنوان عضو راه دور تحریریه و طنز نویس آغاز کرده و در ادامه به نشریات محلی پیوست!

طی این سال های طولانی خاطرات فراوان و ریز و درشتی دارم که ای کاش می شد همه‌ی آن ها را منتشر کرد. از ممنوعه ها و غیر قابل چاپش می گذرم و درست مثل بچه ی آدم به مجازهایش می پردازم.

در این مجال اندک فقط به ذکر خاطراتی خواهم پرداخت که من آن را «دسته گل های مطبوعاتی» نام گذاری کرده ام. البته همان گونه که از عنوانش پیداست بیشتر این دسته گل به آب دادن ها و گاف ها! مربوط به اشتباهات تایپی و چاپی و چاپخانه ای آن هم در بحث تیتر و عکس است که اتفاق می افتاد و کماکان نیز در حال افتادن است!

دوستان مطبوعاتی و یحتمل خواننده های حرفه ای نشریات استحضار دارند که آن اوایل صفحه آرایی به صورت امروزی نبود، چسب اتو، قیچی و کاغذ… و چسباندن مطالب و بعد هم لوله کردن شبیه «آر. پی. جی۷» و بردن به فرودگاه با موتورسیکلت!

به خاطر دارم که در یکی از شماره ها عکس مدیرکل عزیزی را که تازه به این سمت منصوب شده بود با یکی از شهروندان که به رحمت ایزدی پیوسته بود، در چاپخانه جابجا چاپ کردیم. یعنی به این صورت که ذیل تصویر آگهی تبریک مدیرکل تیتر زده بودیم: «انا لله و انا الیه راجعون…» و پایین عکس آگهی تسلیت آن عزیز از دست رفته نوشته بودیم: «انتخاب شایسته حضرتعالی را به سمت… تبریک و…» جالب است که مدیرکل یاد شده پس از انتشار روزنامه اولین کسی بود که با دفتر نشریه تماس گرفت و در معرفی خود اظهار داشت: «بنده فلانی ام… از آن دنیا تماس می گیرم!» خُب، تصور بفرمایید مدیرکل و خانواده آن مدیر در لحظه دیدن روزنامه چه حال و روزی را داشته اند! خدایا از سر تقصیرات ما بگذر! از این نوع دسته گل به آب دادن ها را زیاد به یاد می آورم.

یک بار هم بالای یک آگهی تسلیت نوشته بودیم: «از شمار دو چشم یک تن کم، از شمار خرد هزاران بیش». متاسفانه در هنگام تایپ «دال» خِرَد فراموش کرده بودیم!

یک بار هم که نرخ پیاز در گاوبندی سابق و پارسیان فعلی! بالا رفته بود و ما گزارش مفصلی را در این خصوص منتشر کرده بودیم، باز هم متاسفانه تصویر یک عدد پیاز چاق و چله! با عکس رئیس اداره ای فرهنگی در چاپخانه جابجا چاپ شده بود. به این صورت که زیر تصویر پیاز درشت نوشته بود: «فلانی گفت: در استان هرمزگان این تعداد… کتابخانه وجود دارد…» و اما پایین عکس مدیر یاد شده نوشته بود: «نرخ پیاز در گاوبندی از مرز هر کیلو… تومان گذشت…» باز هم خدا را شکر که ننوشته بودیم پیازی را که در تصویر مشاهده می فرمایید…!

راستی داشت فراموشم می شد که یک بار هم نوشته بودیم: «تعدادی از کارکنان شرکت… با مشورتِ حاج… در اعتراض به عدم پرداخت حقوق و مزایا از سوی رئیس شرکت مزبور،  در مقابل استانداری تحصن کردند.» خُب، می فرمایید کجای این خاطره خنده دار بود؟ الساعه عرض می کنم، «م» مشورت متاسفانه در هنگام تایپ افتاده بود!

مطلب مرتبط: 

چند رباعي «راشد انصاري» درباره روز خبرنگار


لارستان...
ما را در سایت لارستان دنبال می کنید

برچسب : , , نویسنده : دانلودی lari بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت: 4:27